نقاشی خیاط همراه با چرخ خیاطی در حال دوختن کت
بهترین خیاط
در كوچه‌اي چهار خياط مغازه داشتند. هميشه با هم بحث مي‌كردند. يك روز، اولين خياط يك تابلو بالاي مغازه‌اش نصب كرد. روي تابلو نوشته شده بود: «بهترين خياط شهر»
دومين خياط روي تابلوي بالاي سردر مغازه‌اش نوشت: «بهترين خياط كشور»
سومين خياط نوشت: «بهترين خياط دنيا»
چهارمين خياط وقتي با اين واقعه مواجه شد روي يك برگه كوچك با يك خط كوچك نوشت: «بهترين خياط اين كوچه»
قرار نیست دنیامون رو بزرگ کنیم که توش گم بشیم، تو همون دنیایی که هستیم میشه خودمون رو بزرگ نشون بدیم!
برداشت شما چیست؟ در بخش نظرات اعلام کنید.

پسری دختر زیبایی را دید. شیفته‌اش شد. چند ساعتی با هم در خیابان قدم می‌زدند که یک دفعه یک بنز گران‌قیمت جلوی پایشان ترمز کرد. دختر به پسر گفت: «خوش گذشت ولی نمی‌توانم همیشه پیاده راه بر... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: تقسیم 8 بر 1؟

نطرات کاربران:



1

بسیار هوشمندانه بود


2

چه زیرک و سیاستمدرانه!


3

آفرین به خیاط چهارم


4

واقعا بزرگی و دانای خیاط چهارم را میرساند
کار آن سه خیاط دیگر لجبازی و کوته فکری انها را میرساند
از این نمونه افراد در جامعه زیاد به چشم میخورد


5

همه این خیاطان احمق بودند اگر عاقل بودند با هم متحد میشدند و در تقویت هم بر می آمدند. مثل امروز بعضیهاکه با اتحاد خودشان دنیای خوبی برای خودشان ساختند


6

n


7

b


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات