جواهر تراش خورده آبی رنگ به شکل قطره
جواهر گران قیمت
مردی یک جواهر زیبا و باارزش پیدا کرد. می‌خواست آن را به حاکم شهر خود هدیه کند چون فکر می‌کرد عنایت و توجه حاکم به او برایش سود بیشتری نسبت به ارزش خود جواهر به همراه خواهد داشت. نزد حاکم رفت اما حاکم از پذیرفتن او خودداری کرد. خیلی تعجب کرد.
چند وقت بعد دوباره اجازه خواست نزد حاکم برود. حاکم او را به حضور پذیرفت. جواهر را تقدیم حاکم کرد و با هیجان زیاد گفت: «یک جواهرفروش ارزش این جواهر را تخمین زد و به من اطمینان داد که جواهری بسیار گرانبهاست.»
حاکم گفت: «ای مرد، من ارزش جواهر را تکذیب نمی‌کنم، اما غلبه بر حرص و طمع، برای من ارزشمندتر است. به عقیده تو این جواهر پرارزش است. اگر آن را به من هدیه کنی، پس هر دوی ما آن چیزی را از دست خواهیم داد که برایمان ارزش دارد. بنابراین نمی‌توانم این جواهر را از شما بپذیرم.»

وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند. به نظر می رسید پول زیادی نداشتند. شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های ... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: ضرب 2 در 3؟

نطرات کاربران:



1

طمع مثل غیبت و فتنه کردن باعث تخریب فضايل انسانی میشه حتی ممکنه طمع باعث از بین رفتن داراییهای فرد بشه


2

واوووووووووووو


3

من نظرم رو درغالب یک حکایت می گم که فک کنم ایجوری بهترباشه :
درزمان های قدیم پادشاهی به این سوال می اندیشید که چه چیزی نجس ترین چیزدرعالم دنیا است ولی هرچه فکر کرد به نتیجه نرسید تصمیم گرفت با وزیر خودش درباره ی این موضوع بپرسد ولی وزیر هم جواب را نمی دانست پادشاه به وزیر گفت برو و جواب سوال را پیدا کند واگر کسی جواب صحیح را بگوید تمام ثروت وجاه ومقامم اذعان وی خواهد شد.
وزیرسروع کرد به سفرکردن به نقاط مختلف وبا مردم زیادی صحبت کرد دراین 1سالی که سفرکرده بود تنها چیزی که همه ی مردم به اتفاق می گفتند مدفوع انسان که اشرف مخلوقات است ولی نجس ترین وکثیف ترین چیز است وزیر به خیال خودش که جواب را پیدا کرده است عزم بازگشت به دیار خود می کندتا پاسخ را به پادشاه برساند وآن وعده ای که داده بود رو برایش محقق کند در حین بازگشت چوپانی را دید گفت من که ازهمه پرسیده ام بزار ازاین هم بپرسم شاید جواب متفاوتی داشته باشد
ای چویان مرا پادشاه فرستاده تا جواب این سوال را پیدا کنم و1سالی که در سفربوده ام همه ی مردم به اتفاق این را گفتند که نجس ترین چیز درعالم مدفوع انسان است چوپان لبخندی زد و گفت :پاسخی که پیدا کرده ای جواب این سوال نیست من پاسخ را می دانم ولی ی شرط دارم وزیرگفت :چه شرطی؟ هرشرطی باشد من می پذیرم چوپان گفت شرط من این است که همین الان مدوف ات را بخوری ...وززیرعصبانی شد وگفت ای مردک می گویم سرازتنت جدا کنند چوپان گفت :اگر مرا بکشی به جواب نخواهی رسید چون پاسخی که پیدا کرده ای اشتباه است وزیردر فکر وعده ی پادشاه قبول می کند وکاری راکه چوپان از وی خواسته بود را انجام می دهد چوپان می گوید کثیف ترین ونجس ترین چیز در عالم طمع است که تو بخاطرش حاضر شده ای چیزی را که نجس ترین می پنداشتی را بخوری!!!


4

بسیار فوق العاده وپنداموز است.


5

چقدر زیباست که ما بتونیم در جایگاه ها و مقام های بالا هم فضایل اخلاقی رو رعایت کنیم و مناعت طبع داشته باشیم.


6

عااااالی...کوتاه و آموزنده


7

چه پادشاه کس خلی بوده


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات