نقاشی مورچه در حال حمل یک دانه
حضرت سلیمان و مورچه
روزی حضرت سلیمان از مورچه ای پرسید: «در مدت یک سال چقدر غذا می‌خوری؟»
مورچه گفت: «سه دانه.»
پس حضرت سلیمان او را گرفته و در جعبه ای کرد و سه دانه به همراهش در جعبه گذاشت. بعد از گذشت یکسال جعبه را باز کرد و دید که مورچه یک و نیم دانه را خورده!
پس با تعجب از مورچه پرسید: «چرا فقط این مقدار خورده‌ای؟!»
مور گفت: «چون وقتی من آزاد بودم اطمینان داشتم خداوند روزی مرا می‌دهد و مرا فراموش نمی‌کند. ولی وقتی تو مرا در جعبه نهادی بیم از آن داشتم که مرا فراموش کنی، پس درخوردنم احتیاط کردم تا بتوانم یک سال دیگر نیز از آن تغذیه کنم.»
خداوند می‌فرماید: «هیچ موجود زنده‌ای بر روی زمین نیست مگر اینکه بر خداست روزی آن.»

روزگاري كه بستني با شكلات به گراني امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اي وارد قهوه فروشي هتلي شد و پشت ميزي نشست. خدمتكار براي سفارش گرفتن سراغش رفت. پسر پرسيد: «بستني با شكلات چند است؟» خدمتكار ... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: مجموع2با3؟

نطرات کاربران:



1

خوب


2

جالب بوووووود


3

جالب بوووووود


4

خدایاشکر


5

واقعا عالیهههههههههههههههههه


6

نقدی که براین حکایت وارد است این است که آیا زمانی که مورچه داخل جعبه بوده است دیگر موجود زنده ای که بر روی زمین است نبوده است که به روزی دهندگی خدا شک کرده است؟ آیا چون سلیمان ان را داخل جعبه کرده است روزی او به دست سلیمان افتاده است؟


7

لطفا منبع این حکایت رو ذکر کنید.


8

این حکایک معرکه بود من خیلی وقته دنبال این حکیت می گردم ولی تو هر سایتی که می رفتم یا داستان حضرت سلیمان و مورچه ی دانه دار را داشت و یا داستان حضرت سلیمان و مورچه ی درون جعبه


9

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی


10

سلام این مطلب واقعیت داره؟؟یعنی واقعا اتفاق افتاده؟؟ فکر کنم فقط جنبه اموزشی داره


11

خوب


12

منبع؟؟؟؟؟؟
منبع رو ذکر کنید


13

چرا وقتی مورچه داخل جعبه افتاد امیدش به رحمت خدا قطع شد؟


14

8


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات