درخت جادویی
درخت جادویی
مسافری خسته که از راهی دور می‌آمد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود؛ درختی که می‌توانست آن چه که بر دلش می‌گذرد برآورده سازد!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می‌شد اگـر تختخواب نرمی در آن جا بود و او می‌توانست قدری روی آن بیارامد. فـوراً تختی که آرزویش را کرده بود در کنارش پدیدار شـد!
مسافر با خود گفت: «چقدر گرسنه هستم. کاش غذای لذیذی داشتم.»
ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد. مرد با خوشحالی غذاها را خورد و نوشید. بعد از سیر شدن، کمی سرش گیج رفت و پلک‌هایش به خاطـر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رها کرد و در حالی که به اتفـاق‌های شگفت‌انگیز آن روز عجیب فکر می‌کرد با خودش گفت: «قدری می‌خوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه؟»
ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید.
هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارش‌هایی از جانب ماست.
ولی باید حواسمان باشد. چون این درخت افکار منفی، ترس‌ها و نگرانی‌ها را نیز تحقق می‌بخشد. بنابر این مراقب آن چه که به آن می‌اندیشید باشید.

آورده اند که در کنفرانس تهران روزی چرچیل، روزولت و استالین بعد از میتینگ های پی در پی آن روز تاریخی، برای خوردن شام با هم نشسته بودند. در کنار میز یکی از سگ‌های چرچیل ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می ... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: عدد بعد از 5؟

نطرات کاربران:



1

جالب و آموزنده


2

خداقوت واقعاجالب وآموزنده بود


3

فوق العاده بود-سهرابی قصرشیرین


4

خیلی بی معنی بود.


5

عااااااااااالی بود خیلی خیلی خیلی ممنون!


6

زمان این قص ها گذشته است


7

انسان زاییده افکار خویش است فردا همان خواهد شدکه امروز میاندیشیده است(موریس مترلینگ)نقش تفکر در سرنوشت ادمی سالهاست که به اثبات رسیده. ذهن انسان منفی را نمیشناسد وتنهاکلمه را میشناسد بهمین خاطر درخواستها و ارزوها باید در افعال مثبت استفاده شود مثلا در هنگام مسافرت نباید گفت(من تصادف نمیکنم)چون ذهن روی کلمه تصادف قفل میشود باید گفت 0من بسلامت سفرم را به پایان میرسانم برای همه ما پیش امده که لباس سفیدی درمهمانی پوشیده ومواظبیم ک نکنه لک بشه .و حتما اونشب خورشت ویا کیکی روش میریزهشب مهمانی که برامون مهمه ونگرانیم که بهترین سشوار به موهامن بزنیم حتما موهامون وز میکنه !!واین هنر ذهن ماست


8

بسیار جالب وآموزنده،


9

ضرب المثلش: موش تو چاه آدم وسواسی می افته


10

عارفی می فرمود: حضرت یوسف (ع) به خدا گفت: من زندان را بهتر می خواهم؛ اگر می گفت: من نجات را می خواهم، زندان نمی رفت و از دست زلیخا هم نجات پیدا می کرد. یعنی خواسته های ما اثرات تعیین کننده ای بر زندگی ما دارند. یا جبرئیل به آتش حضرت ابراهیم (ع) گفت: سرد و سلامت باش؛ عارفی می فرمود: اگر نمی گفت سلامت؛ حضرت ابراهیم از سرما یخ می کرد.


11

ایول


12

در حد یک داستان جالب بود!


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات