دختری در حال دعا کردن
دزد باورها
گویند روزی دزدی بسته ای دزدید که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند: «چرا این همه مال را از دست دادی؟»
گفت: «صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین او! اگر آن را پس نمی دادم و در عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.»

سالها پیش حاکمی به یکی از سوارکارانش گفت مقدار سرزمین هایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید. همان طور که انتظار میرفت، اسب سوار به سرعت برای طی کردن هر چه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد و ... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: تفریق 6 و 4؟

نطرات کاربران:



1

فوق العاده زيبا وپر محتوا بود.


2

اي كاش همه ما در هر حال وزماني خداوند متعال را هيچ وقت فراموش نكنيم.چون دين وعقايد ما از اوست و براي اوست .


3

پسر خیلی عالی بود...عالی


4

ای کاش دزدانی که امروزه با اموال مردم دین مردم را هم دزدیده اند کمی به این چیزها اعتقاد داشتند..
کاد الفقر ان یکون کفرا


5

این داستان مربوط به قدیم است در حال حاضر کسی چنین کاری نمی کند

اما اگر این داستان ادامه باشد خیلی خوب است.


6

با حال بود


7

خوبه!!!!!


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات