راهب و زن زیبا در کنار هم
راهب جوان و زن زیبا
دو راهب از ميان جنگل مي گذشتند كه چشمشان به زني زيبا افتاد كه كنار رودخانه ايستاده بود و نمي توانست از آن عبور كند. راهب جوان تر به خاطر آن كه سوگند عفت خورده بودند، بدون هيچ كمكي از رودخانه عبور كرد اما راهب پير تر آن زن را بغل گرفت و از رودخانه عبور داد. زن از او تشكر كرد و دو راهب به راه خود ادامه دادند. راهب جوان در سكوت، مرتب اين واقعه را براي خود مرور مي كرد: «چگونه او اين كار را انجام داد؟»
اين را راهب جوان با عصبانيت به خود مي گفت: «آيا سوگند را فراموش كرده است؟»
راهب جوان هر چه بيشتر فكر مي كرد بيشتر عصباني مي شد و در ذهن خود با اين موضوع مي جنگيد: «اگر من چنين كاري را انجام داده بودم حتما" توبيخ مي شدم، اين براي من غير قابل هضم است.»
او به راهب پير نگاه كرد تا ببيند آبا او از كار خود شرمنده است يا خير، ولي مي ديد كه راهب پير خيلي راحت و خونسرد به راه خود ادامه مي دهد. نهايتا" راهب جوان نتوانست بيش از اين طاقت بياورد و از راهب پير پرسيد: «چگونه جرأت كردي به آن زن نگاه كني و او را در آغوش بگيري و حمل كني؟ مگر سوگند را فراموش كرده اي؟»
راهب پير با تعجب به او نگاهي كرد و سپس با مهرباني به او گفت: «من همان موقع كه او را بر زمين گذاشتم ديگر حمل نكردم ولي تو هنوز داري او را حمل مي كني.»

ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: جواب 2 منهای 2؟

نطرات کاربران:



1

عالی بود


2

واقعيت اموزنده اي بود, ما بيشتر در گير افكارمان هستيم, بهتر است راهكار مبارزه را هم منتشر كنيد.


3

این قصه تکراری بود . ولی باز هم خوب بود . ممنون


4

جالب بود


5

خیلی جالب بود


6

خوب بود


7

جالب بود


8

خوب بود


9

خوب هست ولی مهم نیست


10

خوب بود چون خيلی ها واقعا همینطورند شاید يه تلنگری باشه براشون ممنون


11

بعضي ادمها فكر و عملشان متفاوت است و هميشه دنبال علت و معلول ميكردند تا موضوعي را نا باورانه بديگران تحميل نمايند sheiassiali.blogfa com 


12

داستان جالبی بود، ولی جالبتر اون نظرات دوستانه، همه مون یه جوری صحبت می کنیم که انگار اینا رو برای دیگران میگن،هیج کدوممون فکر نمی کنیم شاید اون راهب جوان خود ما باشیم. بیشتر دوستان گفتن: آره بعضیا این جورین. عزیزان این حکایتا رو میگن تا ما یه خورده به خودمون بیام.


13

همین خیالات وحسرت ها پدر آدم رو در میاره


14

آدما اگه بخشش داشته باشند کینه ها از بین می ره


15

زیبا بود


16

حكايت خيلي جالب بود و حاوي نكته ظريف و مهمي بود.نكاتي كه براي من در اين حكايت جالب بود رو براي خودم و دوستان مينويسم. اول : سوگند و يا هر موضوع ديگري بايد دروني و در باطن باشد(نه در ظاهر) دوم : تجربه راهب پير كه از روي سئوال راهب جوان فهميد كه در اين مدت به موضوع در حكايت فكر مي كرد.


17

خوبه بعضاتکراری است ولی یاداوریشون خوبه و خالی از لطف نیست در هر صورت خوبببببببببه


18

خوب بود


19

خوب بود


20

بسیار عالی بود


21

خوب بود


22

برايم جالب بود چون خودم همچون راغب جوان هستم بايد تلاش كنم تا قوي تر شوم و مسائل را بر دوش افكارم نكشم و رهايشان كنم برايم دعا كنيد تا موفق شوم


23

- عالی بود


24

ممنون . من هم تشکر میکنم


25

خیلی عالی


26

راهب پیر واقعا سفسطه باز بود. مثل بعضی ها


27

باسلام وخسته نباشيد داستان جالبي بود و بسيار پسنديدم انتشار اين نوع داستانها ميتواند براي جوانان بسيار خوب باشد كه فبل از اينكه خودشان را گرفتار مسئله ابي كنند با بزرگتر ها مشورت كرده و خود را از افكار پليد دور نكهدارند


28

عالي بود.


29

دوستان این اتفاقی است که مرتب خود ما و دوستان ما مرتکب آن می شویم .چه خوب،این خصوصیت را در رفتارمان حذف کنیم و در مورد دیگران قضاوت نکنیم و خودمان را مشغول فکر به اشتباهات و گناه دیگران نکنیم،چرا که زمانی ما در فکر گناه و تهمت به انسانی هستیم و او آن زمان مشغول کار نیک و پرستش پروردگار می باشد.


30

آموزنده وتربیتی بود


31

عالی بود


32

خیلی عالی بودن


33

عالی بود


34

ممنون از داستان جالبتون


35

خوب بود


36

خیلی عالی و آموزنده و جکیمانه بود تشکر


37

عالی بود


38

خیلی جالب بود


39

بازم غیرت و حیای جوونا، پیر که شدی به راحتی از هر چیزی نمی تونی بگذری، صفاتو می بری و بعدش هم توجیه گری؟


40

خیلی قشنگ و و اقعت زندگیه امروزه ی خیلی از ماها (و خود من تا این لحظه) هست


41

این حکایت نگرش افراد به مسایل را مورد کنکاش قرار می دهد و اینکه افراد تحت تاثیر این نگرش ها افکار و اعمالشان با همدیگر متفاوت است. نگرش ها به نوبه خود حاصل آموزه ها بوده و آموزه ها در بستر زمان و مکان بوجود می آیند.


42

خوب بود


43

فردا ره بیفت تو خیابون هرکیه خوشت اومد بغل کن تا تو دلت نمونه!


44

بسیار خوب و زیبا


45

عهد شکنی پیرو عصبانیت جوان هردو کار زشتیه. مخصوصا که راهب ها میخوان الگوی پریزگاری باشند. به نظرم فقط یه داستان بود... همین


46

جالب بود


47

زایه شد


48

حکایت آموزنده ای بود هر کسی از ظن خود شد یار من...


49

خوب و آموزنده؛ ایکاش یاد بگیریم غم و غصه و مشکلاتمان را یدک نکشیم ...


50

خوب و آموزنده؛ ایکاش یاد بگیریم غم و غصه و مشکلاتمان را یدک نکشیم ...


51

عالی بود


52

ظاهروباطن بایدیکی باشد،حتی کار راهب پیربه نظرم بدتره!توجیه گناه!!!


53

واقعیتی است که امروزه گریبان جوانان گرفته


54

وقنی کار از روی اضطرار باشد اشکال ندارد اما یقینا آثار وضعی دارد واین نوع داستانها میتواند توجیه گر خیلی از اقدامات ضد ارزشی ما باشد


55

جالب بود


56

پیر با تجربه وجوان خام.نیروی جوانی وافسوس پیر.اگه با هم مخلوط بشه چی میشه.


57

jaleb bod


58

شاید کار پیر درست نبوده


59

خوب نبود شاعبه داشت


60

سلام سعیدهستم بسیار خوب وآموزنده بود. باتشکر


61

عالی بود. مرسی


62

کارراهب پیر یک عمل خیروبشردوستانه بوده وخداهم ازش راضیه. مثال واضح میتونه یک پزشک متعهد هنگام معاینه مریض باشه. نیت راهب پیر عمل خیربوده نه چیزدیگری. راهب پیر دراین داستان بایدالگوی بسیاری ازافرادپیروجوان جامعه ماباشد. عده زیادی ازافرادبخاطراعتقادات افراطی وتعصبات خشک وبیجای خود(که به اصطلاح خودشان مقید به دین ویامتدین ویامذهبی هستند) نه تنهانمیتوانند درست راازغلط تشخیص دهند بلکه موجب دوری کردن ونفرت دیگران ازخودشان نیزمیشوند. این افراد همیشه متضرر از دین هستند.


63

باسپاس آموزنده بود


64

بسیار عالی


65


جالب است


66

2


67

سلام متشکرم از سایت خوب و آموزنده شما مازیارمیر تحلیل بر این داستان نوشته که در سایت مرد مذاکره و زبان بدن خواندم بسیار جالب و تاثیرگذار بود .بینهایت سپاسگزارم


68

خوب بود


69

خوبه حکایت بسیارجالبیه ادمو واقعا به حیرت وا می داره


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات