یک جور شیپور یا بلندگوی کوچک و غیرمتعارف
سمعک با کارکرد متفاوت
مردی متوجه شد که نمی‌تواند خوب بشنود. به دکتر مراجعه کرد و دکتر برایش سمعک تجویز کرد. مرد به مغازه سمعک فروشی مراجعه کرد و قیمت سمعک ها را پرسید. فروشنده پاسخ داد: «ما سمعک از یک دلار داریم تا هزار دلار.»
مردگفت: «می‌خواهم مدل یک دلاری را ببینم.»
فروشنده یک نخ دور گردن مرد انداخت و گفت: «لطفا این دکمه را در گوش‌تان بگذارید و دنباله نخ را در جیبتان قرار دهید.»
مرد خریدار که با تعجب به حرف‌های فروشنده گوش می‌کرد، گفت: «این چطور کار می‌کند؟»
فروشنده جواب داد: «این کار نمی‌کند، اما هنگامی که مردم این را ببینند، بلندتر صحبت می‌کنند.»


معلم عصبی دفتر را روی میز كوبید و داد زد: «سارا ...»دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت: «بله خانوم؟» معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: جمع 2 و 2؟

نطرات کاربران:



1

آره - بعضی مسائل میتونه راهکار ساده ای هم داشته باشه


2

سلام- برای حل بعضی ازمسائل میتوان از دیگران کمک گرفت .رضوی از مشهد


3

عالی و بسیار زیبا بود امیدوارم با خواندن حکایت تبسم بر لبان زیبای همطنانم قرار گیرد ممنون آراسته از سقز


4

جالب بود خسته نباشید


5

عالي و مثل هميشه بانمك و البته واقع گرا


6

جالب بود.


7

بینظیر بود حال کردم


8

حل مسایل به روشی ساده...


9

خودتون را بزارید جای اون مرد شاید پول کافی نداشته باشد....


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات