نقاشی کارتونی مردی با نقاب مشکی و کیسه ای بر کولش و میله ای در دستش
صد رحمت به کفن دزد اولی
آورده اند که کفن‌دزدی در بستر مرگ افتاده بود. پسر خویش را فراخواند. پسر به نزد پدر رفت گفت: «ای پدر امرت چیست؟»
پدر گفت: «پسرم من تمام عمر به کفن‌دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود. اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس می‌کنم، بار این نفرین بیش از پیش بر دوشم سنگینی می‌کند. از تو می‌خواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.»
پسر گفت: «ای پدر چنان کنم که می‌خواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.»
پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد. از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می‌دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو می‌نمود و از آن پس خلایق می‌گفتند: «صد رحمت به کفن دزد اولی که فقط می‌دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی‌داشت.»

مردی بود که قوز داشت و خیلی غصه می‌خورد چرا قوز دارد؟ یك شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال كرد صبح شده و برای نظافت به حمام رفت. از سر تون حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتن... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: تفریق 6 و 4؟

نطرات کاربران:



1

عالی


2

خیلی احمقانه بود


3

خیلی بد بود


4

جالب بود


5

باحال بود .


6

این حکایت از کیه؟


7

خیلی جالب و عالی بود


8

هه😒


9

باحال بود خوشمان امد خخخ


10

چی بگم هاهاها


11

عالی


12

جالب وپند اموز بود ممنون


13

معنیش چی بود


14

عالی


15

مع هیچی نگم بعترع


16

خوب و بجا بود


17

نگارنده بخاطر رعایت ادب قسمتی را تغییر داده اند!
اصل داستان اینه که پسر چوبی در ماتحت میت فرو میکند نه شکم!
بعد مردم میگن رحمت به کفن دزده نه چوب تو کو... کننده!


18

عالی


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات