یک لنگه کفش ورزشی پای راست رنگ نقره ای
لنگه کفش
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می‌رفت. به علت بی‌توجهی، یک لنگه کفش ورزشی او از پنجره قطار بیرون افتاد. مسافران برای پیرمرد تأسف می‌خوردند. ولی پیرمرد بی‌درنگ، لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت. همه تعجب کردند. پیرمرد گفت: «که یک لنگه کفش نو برایم بی‌مصرف می‌شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.»

سالها پيش مدتي را در جايي بيابان گونه بسربردم. عزيزي چهار ديواري خود را در آن بيابان در اختيار من قرار داد؛ يك محوطه بزرگ با يك سرپناه و يك سگ. سگ پير و قوي هيكلي كه براي بودن در آن محيط خلوت و ناامن ... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: مجموع2با3؟

نطرات کاربران:



1

اين حكايت مثبت بودن ديد آن مرد را مي رساند كه در زندگي هميشه انسان نبايد فقط به فكر منافع خود باشد با يد به ديگران نيز سود رساند


2

سلام .اول اینکه ادم دل رحمی بود و دوم اینکه حقیقت را گفت


3

مرد دل بزگی داشته است و فکر باز


4

چی بگم عالیه


5

حقیقتو میدانسته


6

این مرد گاندی بوده


7

این مرد گاندی بوده


8

خوب خوب بود


9

عجب گذشتی کرده!


10

نوع دوستی وعاقبت نگری ودوراندیشی از پیام های این حکایت شیرین می تواند باشد.


11

واقعا حکایات خوبی توی این سایت هست همشون عالیه ممنون


12

خیلی خوب وقشنگ بود


13

خیلی خوب وقشنگ بود


14

مختصر و مفید


15

عالی بود لطفأ داستان های قدیمی بنویسید


16

گرفتن بهترین تصمیم در کوتاه ترین زمان


17

انسانها باطرز فکرشون شناخته میشن ... انسانها آنطور که فکر میکنند زندگی میکنند میتونم بگم پیرمرد بخشنده و مهربانی بوده وازروح بزرگی برخورداره ... بخشندگی از صفات خداوند است ...


18

فوووقق العاده بووووووووووووووووووود


19

بد نبود !


20

دمش گرم


21

دمش گرم


22

عالی بود ممنون


23

مستند این داستان ام ساخته شده


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات