آبراهام لینکلن
لینکلن دیوانه و احمق است!
روزی ادوارد استانتون، وزیر جنگ دوران ریاست جمهوری آبراهام لینکلن، لینکلن را دیوانه و احمق خواند. استانتون در حقیقت از این مسئله عصبانی و غضب‌آلود بود که رئیس‌جمهور در کارهای مربوط به او دخالت کرده و برای جلب نظر یک سیاستمدار خودخواه و متکبر، دستور انتقال چند هنگ سرباز را صادر کرده است. استانتون نه تنها دستور لینکلن را عملی نکرد، بلکه قسم خورد که او حتماً دیوانه و احمق است. زیرا اگر دیوانه نبود، چنین دستوری صادر نمی‌کرد.
وقتی که خبر به گوش رئیس‌جمهور رسید، با متانت گفت: «اگر استانتون مرا دیوانه و احمق خطاب کرده، حتماً درست گفته و من باید احمق باشم، زیرا حرف‌های او تقریباً در همه موارد درست بوده است. باید همین حالا به نزد او بروم تا ببینم ماجرا چه بوده است؟»
سپس، لینکلن به ملاقات استانتون رفت. وزیر جنگ با دلیل و مدرک برایش توضیح داد که تصمیم او نادرست و اشتباه بوده و دستور غلطی صادر کرده است. لینکلن هم متقاعد شد و حکم خود را پس گرفت. لینکلن از انتقاداتی که بی‌غرض و فقط در جهت مساعدت و همکاری و با نیتی خالصانه اظهار می‌شد، استقبال کرده و آن را می‌پذیرفت.

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می‌کنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواه... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: ضرب 2 در 3؟

نطرات کاربران:



1

فكر نمي كنم حقيقت داشته باشه


2

لینکلن انتقادپذیربوده وهمه امیران یک کشوربایداینچنین باشندتانام نیکشان ماننداوباقی بماند.ناصری


3

ضرغام:جالب بود


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات