مار فریب و نیرنگ
مار را چگونه باید نوشت؟
روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعي حكومت مي كرد. بر حسب اتفاق گذر يك معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاري هاي شياد شد و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا مي كند. اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فريبكاري هاي شياد سخن گفت و نسبت به حقه هاي او هشدار داد. بعد از كلي مشاجره بين معلم و شياد قرار بر اين شد كه فردا در ميدان روستا معلم و مرد شياد مسابقه بدهند تا معلوم شود كداميك باسواد و كداميك بي سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در ميدان ده گرد آمده بودند تا ببينند آخر كار، چه مي شود.
شياد به معلم گفت: بنويس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روي خاك كشيد.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است؟
مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.

ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: جواب 2 منهای 2؟

نطرات کاربران:



1

بعد میگن امر به معروف نهی از منکر...بفرما اینم نتیجه ش... یکی نیست بگه معلم نونت کم بود آبت کم بود مسابقه دادنت چی بود


2

عالیه ...


3

واقعاکه...


4

ینم عاقبت جاهلیت و نادانی اینکه گفته اند زگهواره تا گور دانش بجوی برای این مواقع است تا در جهل مرکب تا ابد و دهر نمانیم.


5

باتشکر از نویسنده این حکایت ولی ماشنیده بودیم یک عالم که در اینج معلم ذکرشده


6

حالا خوب شد بعنوان تنبیه معلم رو نفرستادن حج


7

مردم یک کشور حکومتی به اندازه لیاقتشون دارند...


8

اینجاست که انسان به یاد آیه گفت لعلکم لا تعقلون


9

باخواندن این حکایت یاد این جمله یزیبای امیرکبیر افتادم که بعداز برکنار شدنش ازمقام صدرات بیان فرمودند درابتدا فکرمی کردم که یک کشوربرای پیشرفت به وزیردانا نیازدارد بعدفکرکردم که به پادشاد دانا نیازدارد اما حالا فهمیدم که یک کشور برای پیشرفت به مردم دانا نیاز دارد


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات