چاه آب با سطل و قرقره
مشکل چاه آب روستا
در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود. روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
مرد خردمند گفت: «چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟»
روستاییان گفتند: «نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!»
در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشه‌ای را کشف کرده و آن را از بین ببرید.
در تحلیل مسائل تصویر کلی از موضوع را ترسیم و تجسم کنید و رویکرد و تفکر سیستمی را دنبال کنید.

معلمی به یک پسر هفت ساله ریاضی درس می‌داد. یک روز که پسر پیش معلم آمده بود، معلم می‌خواست شمارش و جمع را به پسرک آموزش دهد. معلم از پسر پرسید: «اگر من یک سیب، با یک سیب دیگه و یک سیب دی... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: مجموع2با3؟

نطرات کاربران:



1

بسیار زیبا بود . درود بر شما


2

همیشه موقع مشورت دادن به همه جزئیات فکر کنید. باید بدانید که آن چه که شما بدیهی تصور می کنید عده ای اصلا چیزی در مورد آن نمی دانند.
این عده ممکن است روسای یک اداره یا سازمان و یک شرکت باشند یا کارمندان زیر دست شما


3

حکایت حکیمانه ای بود


4

شنونده هم باید عاقل باشد و گرنه مشورت سودمند نخواهد شد


5

جالب بود. درست مانند مدیران اقتصادی فرهنگی صنعتی آموزشی ایران که بدون حل ریشه مشکل، مرتباً در حال برداشتن آب از چاه هستند!!!


6

روستاییان به خود اجازه فکر کردن نداده اند چون همیشه به انها گفته شده تقلید از عالم. عالم هم درست راهنمایی نکرده


7

مرد خردمند در واقع به نظر من اصلا خردمند نبود .چون باید به روستاییان قدم به قدم فعالیتهای را می گفت .اول لاشه را خارج کنید و دوم 100 سطل آب خارج کنید.


8

واقعا عالی بود تا همه جانبه به مشکلات نپرداخت مشکل حل نمیشود


9

آموزنده بود ممنون


10

جالبه
مبتلی به خیلی هاست
بدون توجه ب علت اصلی درحال برطرف کردن نتایج اون مساله هستن


11

جالب


12

عالی


13

سلام همیشه باید ابتدا به راه حل مسئله فکر کرد نه حل آن.


14

کامنت های 4 و 5 خوب اومدند


15

سلام:من هم با نظر 14 موافقم و نظرات 4و5 رو می پسندم.در ضمن شعری هم سروده فی البداهه حقیر پیشکش حضور می نمایم. یا حق
*********************************************************
آن شنیدستی که در اقصی دور یک سگی افتاد در چاهی نمور
مردمش درمانده بودند ازعطش باخردمندی نشستند پیر و خوش
او بگفتا چاره را بر اهل ده صد برون گردد به سطلی،آب به
صد ببردند و دوصد باری دگر هیچ نامد بهره ای از چاه تر
چون بگفتند مشکل چاه خراب پیر دانا گفتشان از حال آب
لاشه را بیرون نبرده،زه شود؟ آب گندیده به لاشه، به شود؟


16

آموزنده


17

عالی بود


18

چرت بود


19

نگاه هرمنوتیک


20

بسیار حکایت جالب و اموزنده اساس در مشکلات علت یابی اصلی بافکر کردن راحت و درست


21

با سلام داستان خوبی بود از نظر 15 بواسطه شعر زیبایشان تشکر می کنم شعر مولانا شرح این داستان است آن را در گنجور بخوانید(لینک زیر). با درود
http: ganjoor.net moulavi masnavi daftar2 sh15


22

خیلی ممنون از ارسال آن برای پست الکترونیکی اینجانت، در پناه حق و موفق باشید.


23

بسیار عالی این داستان از کیست ممنون


24

عالي بود


25

بسیار خوب . متشکرم


26

خوب بود لطفا داستان ها رو كامل به ايميل بفرستين شما كه دارين زحمت مي كشيد


27

مثل همیشه آموزنده و عالی بود


28

درست راهنمایی کردن و مدیریت درست دیگران


29

اون روستا آدمای احمقی داشتن


30

خیلی الکی بود.به درد مدیران خودشیفته ای میخوره که نیروی کار را هیچ حساب نمیکنن.


31

خوب بود


32

باسلام بسیار پند آموز بود
خواهشمند است منابع حکایات هم ذکر فرمائید.متشکرم


33

اگر سطلهارا درست آب می کردند حتما باید به همراه یکی از سطلها لاشه سگ مرده هم بیرون می آمد!!!


34

سگ چطور در چاه آب مرد؟
سگ شنا کردن را یاد دارد!
همین یک چاه هم بوده پس باید قبل از آن که به فرض بمیرد مردم خبر دار شوند


35

good


36

بسیار زیبا بود


37

عالی


38

مشکل نه از مدیر است نه از خردمند، خیلی از مشکل از کارکنان نشأت میگیرد. متاسفانه برخی کارکنان فرض کرده اند که رباط هستند و باید همه چیز را مرحله به مرحله به آنها گفت تا انجام دهند. که البته خیلی ها هم از زرنگی است تا اگر مشکلی پیش آمد بگویند که شما که نگفته بودید!

یعنی افراد این ده نباید میدانستند که باید سگ را بیرون بیاورند. یعنی اینقدر احمق بودند که انتظار داشتند لاشه سگ تمیز شود؟

جالبتر برای من نظر دوستانی است که تقصیر را گردن فرد خردمند میاندازند


39

خیلی جالب بود.چه مردم نادانی بودند!


40

عالی بود


41

خیلی مفید و جالب بود سپاس


42

خیلی زیبا بود.سپاسگزارم


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات