ملا و الاغش نقاشی
وظیفه و تکلیف
روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی. یکی گفت: «جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟»
ملانصرالدین جواب داد: «اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمی‌داند، من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ وقت از آن غافل نمی‌شوم.»

روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سال ها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. ... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: تقسیم 8 بر 1؟

نطرات کاربران:



1

خیلی قشنگ بود به منم سر بزن amirwebstory


2

خیلی قشنگ بود به منم سر بزن amirwebstory


3

عاااالی بود


4

بسیار جالب بود


5

خیلی قشنگ بود



اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات