نقاشی مردی آویزان شده به شاخه درخت با دو دست
چه کشکی چه پشمی؟
چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایین‌تر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌كنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.»
وقتی كمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بی‌مزد نمی‌شود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.»
در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: مجموع2با3؟

نطرات کاربران:



1

این اتفاق برای من هم افتاده


2

عالی بود.....
این اتفاق برا منم افتاده. ولی من بیشتر دلم می خواست نذرمو ادا کنم ولی کسی که بابت اون نذر کرده بودم اجازه نداد.


3

سلام.جالب بود
واسه منم خیلی اتفاق افتاده


4

بله تو زندگی همه پیش میاد....


5

اگه همینجوری همه صادقانه نظر بدن ...فک کنم در زیر قول زدن و نذر ادا نکردن مقام اولو تو دنیا بدست میاریم!!!!!


6

اين روزها فقط ازهمين دست وقايع را شاهديم ياپله پله يا كلا زير همه چي مي زنند . رسم زمانه است .


7

بد نبود
باتشکر


8

من صادقانه میگویم همیشه سعی کرده ام نذرم را ادا کنم وحتی بیشتر با تشکر حالب بود.


9

سلام
جالب بود، نمی دونستم این ضرب المثل چه پیشینه ای داره. تاحالا پیش نیومده نذرم رو ادا نکنم.


10

عالی بود این زبان حال خیلیااست اما من سعی کردم نذری نیت کنم که قادر به انجام آن باشم و همیشه نذرمو ادا کردم


11

عالی


12

لطفا نویسنده این حکایت زیبا را به ما اطلاع دهید


13

سلام
عالی بود برای هر انسانی ممکنه پیش بیاد!!!


14

سلام
عالی بود, برای هر انسانی در زندگی ممکنه پیش بیاد!!!


15

سلام
حکایت ، حکایت روزهای تنگدستی و گرفتاری ما انسان هاست
این حکایت مربوط به كتاب كوچه؛ احمد شاملو هستش که کتاب جالب و زیبایی هستش
همراه داستان و حکایت ها منبع آنها نیز ذکر شود بهتر است


16

سلام عالی بود


17

با سلام و احترام
این ذات انسان هست که فراموش کار است و محبت را فراموش می کند.


18

با سلام خوب بود


19

عالیییییی خیلی آموزنده بود


20

عالی


21

خنده دار بود


22

سایت خیلی قشنگی دارید روحیه ام عوض شد


23

خدا از حق خودش میگذره ونیازی به نذر ما نداره،اما باید مواظب حق الناس باشیم.


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات