صورت کارتونی و کمیک با حالت خجالت
گناهی از جنگ جهانی دوم
مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت و گفت: «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم.»
کشیش: «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم.»
مرد: «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد.»
کشیش: «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی.»
مرد: «اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»
کشیش: «چی می خوای بپرسی پسرم؟»
مرد: «به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»

می‌گویند روزی چرچیل از کوچه‌ای باریکی که فقط امکان عبور یک نفر را داشته، رد می‌شده است که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم‌خورده‌اش می‌رسد. بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می‌کنند رقیب م... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: کدام کوچکتر است 5 یا 3؟

نطرات کاربران:



1

مطالب بسیار زیبایی بود .دست مریزاد


2

اوه.خسته نباشه


3

:-D ای آدم مفت خور، هنوز روزی 20 شیلینگو داره میگیره


4

اول زرنگ بوده ولی بعد خیلی احمق چون ارزش ول رو در نظر نگرفته و الکی به اون جا و غذا میداده فقط با 20شیلینگ!!!!


5

زیبا بود


6

خیلی باحال


7

سلام
کاربر شماره 4 از قدیم گفتن در مثل مناقشه نیست. پس بهتره شما هم در مثال نمانده و به عمق معنای این داستان فکر کنید.


8

مردم کشور ما هم در همین وضعیت دچار هستند و زیر صایه ای خرافات به سر می برند و می ترسند عقل خودشون رو بکار بندازن.


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات