زن و مرد بر روی نیمکت در چمنزار مرد با لباس تابستانی و زن با لباس زمستانی
یک بام و دو هوا
سال‌ها پیش، پیرزنی با دختر و پسرش و داماد و عروسش با هم زندگی می‌کردند. در یک شب گرم تابستان، همه روی پشت بام خانه خوابیده بودند. یک طرف بام، عروس و پسرش خوابیده بودند و طرف دیگر بام، دختر و دامادش.
پیرزن دید که پسر و عروسش به هم چسبیده خوابیده‌اند، بیدارشان کرد و گفت: «در این هوای به این گرمی خوب نیست به هم چسبیده باشید، از هم جدا بخوابید!»
پیرزن نگاهی به دختر و دامادش در طرف دیگر بام انداخت. دید که آن دو با فاصله از هم خوابیده‌اند. گفت: «در هوای به این سردی، خوب نیست از هم جدا بخوابید. بروید کنار هم!»
عروس که این طور دید بلند شد و گفت:
«قربون برم خدا را
یک بام و دو هوا را
یک بر بام زمستون
یک بر بوم تابستون»

پادشاهی خواب دید که همه دندان های او افتاده است. خوابگذار را فراخواند و تعبیر خواب را جویا شد. خوابگذار گفت: «پادشاه به سلامت باد، همه نزدیکان شما پیش از شما می میرند به گونه ای بعد از شما کسی نمی مان... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: مجموع2با3؟

نطرات کاربران:



1

خیلی با حال بود، خیلی...


2

واقعا خیلی اموزنده بود استفاده کردیم خخخخخخ


3

شاعر شد رفت...خخخ


4

جالب بود


5

این حقیقته
یک نفر و دو دید مختلف


6

خیلی جالب بود


7

به نظر می رسه به پایان حکایتهارسیده اید. کیفیت داره کاهش پیدا می کنه.


8

مادر شوهر :))


9

احسنت به عروس...


10

مرسی


11

باحاله


12

عالی بود


13

خخخخخ چ باحال


14

عالی و پر مغز


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات