تماس |
تماس |
جستجو |
درباره |
حکایتها |
صفحه اول |
|
خوک یا گاو؟ مرد ثروتمندی به کشیشی میگوید: «نمیدانم چرا مردم مرا خسیس میپندارند.» کشیش گفت: «بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.» خوک روزی به گاو گفت: «مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن میگویند و تصور میکنند تو خیلی بخشنده هستی زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر میدهی. اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها میدهم، از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست میکنند. با وجود این کسی از من خوشش نمیآید. علتش چیست؟» کشیش ادامه داد: «میدانی جواب گاو چه بود؟» و خودش پاسخ داد: «جوابش این بود: شاید علتش این باشد که هر چه من میدهم در زمان حیاتم میدهم.»
|