برخورد صاعقه به یک ساختمان در شب
میخانه و مسیحیان
شهر کوچکی بود که در آن مشروبات الکلی فروخته نمی شد و کسی هم استفاده نمی کرد. یک تاجر محلی تصمیم گرفت که یک میخانه در این شهر باز کند. گروهی از مسیحیان یک کلیسای محلی نگران این اقدام بودند و به همین خاطر یک مراسم دعا و نیایش ترتیب دادند و تمام شب تا سپیده صبح از خدا می خواستند که کاری کند.
مدت کوتاهی پس از این مراسم در یک روز طوفانی صاعقه ای به میخانه خورد و آن را خاکستر کرد.
مالک میخانه از کلیسا شکایت کرد و افرادی را که در آن مراسم شرکت کرده بودند مسئول این حادثه می دانست. قاضی دادگاه پس از بررسی اولیه این شکایت، گفت: «فارغ از اینکه این حادثه چگونه به وجود آمده است، یک چیز روشن است؛ مالک میخانه به دعا و نیایش اعتقاد دارد اما این گروه مسیحیان نه!»

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه‌ام ازدواج کردم. ما همدیگرو تا حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می‌کردیم. می‌دونستیم بچه... ادامه حکایت

حکایت های بیشتر:

نظر شما در مورد این حکایت چیست؟

پرسش تصادفی: جواب 2 منهای 2؟

نطرات کاربران:



1

باور عملی


2

سلام اين داستان ناقص يود و برا همين بي معني چلوه كرد


3

فوق العاده داستان رو بد نوشتيد


4

داستان تحریف شده، برای همین جذابیت خود را از دست داده است.


5

سلام اعتقاد مسيحيان در داستان ذكر نشده است


6

سلام اعتقاد مسيحيان در داستان ذكر نشده است


7

اگر اعتقاد نداستن كه دعا نميكردند.. ته داستان ناقص و ابتر است شايد خواستيد ما را امتحان كنيد .چون از شما بعيد است ..


8

سپاسگزارم


9

عالی


اگر نظری که درج کردید نمایش داده نشده است بر روی برزورسانی نظرات کلیک کنید

بروزرسانی نظرات