تماس |
تماس |
جستجو |
درباره |
حکایتها |
صفحه اول |
|
گناهی از جنگ جهانی دوم مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت و گفت: «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم.» کشیش: «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم.» مرد: «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد.» کشیش: «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی.» مرد: «اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟» کشیش: «چی می خوای بپرسی پسرم؟» مرد: «به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»
|